کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد علي بيابانی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

از آن زمان که خـدایم سرشت تا باشم            نـوشت تا که فـقـط عـاشـق شـما باشـم

نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم            نـوشـت تا که فـقـط با تـو آشـنـا بـاشـم


خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟            هـمیـشه شاه تو بـاشی و من گـدا باشم

امـام عـصـر، امـام زمـان، مـبـاد دمی            دمـی که از تو و از یـاد تو جـدا بـاشم

تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم            در این زمانه که او نیست، من چرا باشم

میان خـانه‌ات امشب عـزا به پا کردی            چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم

برای آنکه کمی در غمت شریک شوم            اجـازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟

قـسم به اشک روانت برای من بنویس            که باز یک سحـر جـمعه کـربـلا باشم

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : رضا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سـامـرا در دل خـود داغ فـراوان دارد            هر شـبـش منظـره شـام غـریـبان دارد
با خودش مـاتم آن خانه و زنـدان دارد            یک طرف خاطـره گـنـبد ویـران دارد


سامـرا شهـر عجـیـبی ست خـدا می‌داند
سـامـرا
مهـد غـریـبی‌ست خـدا می‌دانـد

تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود            شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود
حـج تو دیـدن رخـسار گـل نرگـس بود            پرورش یافته‌ات ماه دو صد مجلس بود

قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود
بعـد تو
منـتـظـر مـهـدی مـوعـود شـود

عاشقی جلوۀ خود را ز تب و تاب تو یافت            سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت
خویش را جلوه گر آن گهر ناب تو یافت            اربعین شور دگر از سخن ناب تو یافت

سـومـیـن ابـن رضـای حــرم ســاداتـی
تـشنه
کـامـان مـصیبت زده را میـقـاتی

قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت            از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت
کوه هم حجم غریبی تو را تاب نداشت            قصه می‌رفت به آنجا که حرم آب نداشت

روضه می‌خواند و گریزی به لب عطشان داشت
می‌شد آغاز ولی عمر کمش پایان داشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سـوخـتی در تب انـدوه کـنار پـسـرت            فقط او بود که فهمید چه آمد به سرت

تا لب خشک تو را دید کمی آب آورد            که بکاهد مگر از شعـلۀ داغ جگـرت


آب نـوشـیدی و شد خـیـمۀ سـقـاخـانـه            عطش ظهر دهم قاب به چشمان ترت

سامرا شد قفس روح تو ای سدره نشین            و شکستند در آن کنج قفس بال و پرت

یاد مـادر همه جا با دل تنهـای تو بود            لحظه‌ای خاطره کوچه نرفت از نظرت

سال‌ها می‌گذرد منتظریم ای خورشید            تا دمد از افـق صبـر، فـروغ سحـرت

گـره از کار فـرو بـسـتۀ ما وا نـشـود            مگر از پردۀ غـیبت به در آید پسرت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حمید رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

شب‌های سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد            خورشید این غربت‌سرا بی‌همزبان شد

ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم            بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد


اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت            رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد

از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد            خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد

وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد            مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد

شد روضه‌خوان و حزن بی‌حد در نوا داشت
هر قطرۀ اشکش هزاران روضه‌ها داشت

در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود            یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود

یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد            زهری که در جان رفته در حال اثر بود

بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد            ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود
وای از دل آقا که او صاحب عزا بود

صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست            در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست

بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت            اما کسی در این مصیبت زار او نیست

مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه            دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست

روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

بی‌شـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت            پای دری که سوخت و مسمار او نیست

قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
جـا دارد از این داغ ها عـالـم بـمـیـرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلـذی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

روضه گـرفـتـه در کـنار هزیزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـموده‌ایم            در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســوده‌ایــم
سربه روی خاک پای آل زهرا سوده‌ایم            از هـمان بـدو تـولـد سـامـرایی بـوده‌ایـم


گرچه حق این سینه‌ها را کربلایی آفرید
سـائـلان کــربـلا را سـامــرایـی آفــریـد

در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن            کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن
بـال پـرواز قـنـوتـم یا کـریـم و یا حـسن            سائلی از هرکسی باشد حـرام الا حـسن
مـجــتـبـای دوم ایـن خـانــواده الـدخـیـل
کار این سائل به لطف تو فـتاده الدخـیل

بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو            یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو
هرکه را اقـبال باشـد تا بـبـیـنـد روی تو            می‌کشد هو یاعلی هویا علی در کوی تو

دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن

می‌رسد از خاک راهت معجزات نو به نو            آسـمان از رد پـایت می‌کـنـد اخـتـر درو
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو            عاقـبت قـسمت نشد تا که بگردد دور تو

می‌رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان

مدح تو با واژه‌ها غیر از خیالی خام نیست            هرچه می‌ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
            هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست

شأن هرکس می‌شود پـیدا زحـال والدین
مـادرت انـسـیة‌الـحـورا پـدر مرد حـنـین

ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل            چشم‌هایت را گـشودی آفـریده شد غـزل
زلـفهایت را شب یلـدا شده ضرب المثل            سجده بر محراب ابروی حسن خیرالعمل

هر دو عالم را بگردی گر پی می‌پروری
نیـست مثـل بـاده انگـورهـای عـسگـری

از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو            حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو            در قـیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو

باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کـج این بـارآمد از صـراط مستـقـیم

مژه‌هایت صف کشیده تا کند غـارتگری            تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری
با اشارات نظـر داری تو فـتح خـیـبـری            حیدری تو حیدری تو حـیدری تو حیدری

چـشم‌هایت را بهـشت جـاودانی گـفته‌اند
زلف‌هایت را مسـیر زندگـانی گـفـته‌انـد

دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد            زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد
حد جودت تا عیان شد بی‌کرانها کشف شد            تا که بشناسم شما را هفت خوانها کشف شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قـدر تو مجهـول مـانـده ای امـام سـامرا

السلام ای صاحب صحن سرای بی‌کسی            آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـی‌کـسـی
آن در دیـوارهـا گـشـتـه بـنـای بی‌کـسی            می‌رسد از خشت خشت آن صدای بی‌کسی
ای فدای تو و آن صحـن سرای خلـوتت
جای دارد جـان دهـم آقـا برای غـربـتت

چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین            آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
سامـرایت پایـتخـت عـاشـقی در عالـمین            تا حسن آید پس از او می‌رسد نام حسین

بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخـر سر با حـسینت می‌رسـد روز قـیام

دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای            مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
پیکرت می‌سوزد از تب بین بستر وای وای            ازعطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است

از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت            کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت
بر روی دامن گرفته این دم آخـر سرت            نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
نوش جان آبی بنـوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لبهای حسین

گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند            از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند            جان بده آرام در آغـوش او دیگـر بخـند
مثل آن شش‌ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و میزد بال و پر

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسین مؤدب نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

طلوعت روشنی بخشیده هر آئینه ایمان را            نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قـرآن را

دم عیسایی‌ات کفر شیاطین را در آورده            که سلمان می‌کند لبخند تو هر نامسلمان را


قنوتت عطر حُسن یوسف آورده‌ست و آغوشت            اسیر مهر تو کرده‌ست زندانبان و زندان را

ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان!            سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را

تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت            فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را

حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب می‌داند            به جام زهر می‌خواهد بگیرد از تو میدان را

کبوترهای صحنت می‌شویم ابن الرضا هر شب            پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

عـاشـق و مـبـتلای عسکری‌ام            نوکـر و جـانـفـدای عسکری‌ام

در هـوایش نـفـس نـفـس زده‌ام            از ازل در هـوای عـسکـری‌ام


من کی‌ام؟ خـاکِ پای فرزندش            همچـنین خاکِ پای عسکری‌ام

نام او همچو مجتبی، حسن است            مـستِ نـامِ رسـای عـسـکری‌ام

با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم            که مـطـیـع خـدای عـسکری‌ام

صوت قرآن او زِ بس زیباست            بـی‌قـرارِ صـدای عـسـکـری‌ام

عـده‌ای یا حـسن حـسن گـفـتـند            مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـری‌ام

بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم            حـال تـحـت لـوای عـسکری‌ام

خواب و رؤیای هـر شبم باشد            زائـرِ سـامــرای عــسـکـری‌ام

پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا            شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکری‌ام

شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم            آشـنــای عــزای عـسـکــری‌ام

شـامـل هـر دعــای مــهــدی‌ام            تا که گـریان برای عسکـری‌ام

هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ            غـربت و نـاله‌های عـسکری‌ام

بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی
کـه سـر آسـیـمـه آمـده مـهــدی

بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است            مهدی او حزین و گریان است

می‌چکـد از دو چـشم او باران            وایِ من، این چه وقت باران است

روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا            عسکری را چو عید قربان است

حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه            زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است

جگرش سوخت چون عموش حسن            ارث او سوزش دل و جان است

دل او ســوخـت از غــم مـادر            چون حسن مادریِ دوران است

جان او بر لب آمد از غـم یاس            یاس پرپر که بر لبش جان است

با لـب تـشـنه الـوداع می‌گـفـت            این چه رسم وداع یاران است

طـفـل او سـاقـی‌اش شـده حـالا            لیک دست و تنش چه لرزان است

ایـن دم آخـری نـفـس نـفس‌اش            نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است

مهدی‌اش روضه خوان و او گریان            بر شَهی که قتیل العریان است

گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود
قطعه قـطعه میانِ صحـرا بود

سـرِ شَـه را به نـیـزه‌ها زده‌انـد            تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زده‌انـد

اول او را بـه گــودی آوردنــد            دوم او را به هـر کـجـا زده‌اند

مثـل زهـرا که بی‌هـوا زدنَـش            پـسـرش را چه بی‌هـوا زده‌انـد

پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او            عــده‌ای زخــمِ نــاروا زده‌انــد

عـده‌ای نـیـزه، عـده‌ای شمشیر            پیـرِمـردان که با عـصا زده‌اند

عده‌ای هم که سنگ بَر رویَش            نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زده‌انــد

عـده‌ای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب            بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زده‌انـد

قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش            بــدنَـش را جــدا جــدا زده‌انــد

هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال            اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زده‌اند

بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است            شعـله بر خـیـمه از جفا زده‌اند

وحـشـیانه به خـیـمـه‌ها رفـتـند            تــازیــانــه بـه اولــیــا زده‌انــد

چشم عـباس را که دیـدنـد دور            سیلی بر زینـبـش چرا زده‌اند؟

زینب و طعنه و جسارت وای
ناموسِ حـیـدر و اسـارت وای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلوگیری از کج تابی معنای شعر در شکوه به درگاه الهی بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌چکـد از دو چـشم او باران            ای خدا، این چه وقت باران است

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود            سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود

مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان می‌لرزید            چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود


خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر            وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود

وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد            پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین            بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود

نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار            بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود

آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا            که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در روایت شیخ صدوق ( کمال الدین ص ۴۳۷، بحار الأنوار ج۵۰ ص ۳۳۱ ) فقط اشاره به لرزیدن دست امام شده است؛ و موضوع نتوانستن و آب خوردن توسط فرزندش در روایات نیامده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـواست تا آب بنـوشد نـتـوانست نـشد            عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود

آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار            دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا امام سجاد بودند اما نتوانستند در آن لحظه با شرایط موجود به بالین سیدالشهدا بروند.

نه پسر داشت که آبی برسـاند به لـبش            روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد            در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد

زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت            پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد


دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره            شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد

تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند            قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد

سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی            نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد

در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده            لشکـر به جان پـیکـری بی‌جان بیفـتد

شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است            اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد

می‌خواند با خود روضه موسی‌بن جعفر            تا خـنـده از لب‌های زنـدانـبان بیـفـتـد

شخصی به غارت بُرد عبای پاره‌اش را            تا قـیـمت سـوغـاتی‌اش ارزان بیـفـتـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ متأسفانه این بیت و بیت قبل از آن به گونه ای است که انگار باید امام عسکری هم همچون جدش سدالشهدا شهید می شد و .... شایسته است در سرودن و خواندن اشعار حرمت اهل بیت بیش از این رعایت شود.

اصلاً نخورده بر قـفایش خنجری کُند            تا سر به دست چـند بی‌وجـدان بیـفـتد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد ضمن اینکه مصرع اول نیز دارای ایراد محتوایی است و به  نوعی بیشتر ذمّ اهل بیت است.

اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می‌کرد            انگـشـترش در دست سـاربـان بیـفـتد

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو            به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو

همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست            تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو


هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند            هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو

نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف            به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو

چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر            چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

گـریۀ چـشـم مـلک از قِـبـلِ مهـدی بود            چقـدر خوب سرت در بغـل مهـدی بود

نالـه کـردی همه با مهـر جـوابت دادند            تشنه بودی و سپس جرعه‌ای آبت دادند


اهـل خـانه کـفـنی بر تن پـاکـت کـردند            بعـد تـشـیـیع بـلافـاصله خـاکت کـردنـد

پیکـرت تابش سـوزنـدۀ خـورشـید ندید            بـوریا جای کـفن دور خودش دید؟ ندید

سامرا با سپـر و سنگ و سنانت نـزدند            پیرمردان که عـصایی به دهانت نزدند

سامـرا صحـبتی از گـودی گـودال نشد            سیـنه‌ات زیـر سـم اسب که پـامـال نشد

سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت            آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

ساقـیـا ما همه از بـرکـت جامت مستیم            یازده مـرتـبـه از بُـردن نـامت مـسـتـیم

آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور            شکر در سایۀ الـطاف "امـامت" مستیم


مـحـو در روشـنـی گـنـبـد زردت مـثـل            یاکـریـمـان نـشـسـته سـر بـامت مسـتیم

" نَحنُ کَهـفُ لِـمَنِ التَـجَـاَ اِلَـیـنا " گـفـتی            عـمری از لذت فـحـوای کلامت مسـتیم

به هـمان کـربـبـلایی شـدن مـان سوگـند            هم چنان با یکی از پنج عـلامت مستیم

می نخورده همه اصحاب تو آقا مستـند            می نخورده همه چون "ابن هشامت" مستیم

وَ تَـصَدَّق... همه هـستیم "ابوهـاشم" تو            سـال ها با کـرم و لطف مـدامت مسـتیم

نان تو بـادۀ ما کـاسۀ تو سـاغـر ماست            تا سحـر با نمک سـفـرۀ شامت مـسـتیم

ساقـیـا مـرحـمـتی پـشت در مـیـکـده‌ایم

بـه امـیــدی بـه در خــانـۀ تـو آمــده‌ایـم

شیعه از پرچـم تو حـولۀ احـرام گرفت            حـرم الله حــریـم حـرمـت نــام گـرفـت

قبلۀ قبله تویی کعبه به تو رو زده است            حجـرالاسـود از ایـوان طلا وام گرفت

خـضر اولاد عـلـی! آب حـیـاتـش دادی            هر که از دست کـریمانۀ تو جام گرفت

فقه را با نـفـسـت بـار دگـر جـان دادی            احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت

جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد            و دعـای تو فـقـط بود به هـنگام گرفت

بی‌گمان زیر سر معـجـزۀ چـشم تو بود            شیـر درنـده اگـر در قـفـس آرام گرفت

اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت            عاشـقـی که لـقـب زائـر گـمـنام گـرفت

غافل از هم و غـم شیعه نشد مهـدی تو            از سـجـایـای پـسـندیـده‌ات الهـام گرفت

وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد            وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت

وارث ســیــنــۀ آزردۀ زهـــرا نـفـسـت            موقـع گـفـتن تـکـبـیـرة الاحـرام گـرفت

در مـنـاجـات شـب آخـر خـود افــتـادی

پیـش چـشـمان تر هـمـسر خود افـتادی

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پَـر مـی‌زنـد دوبـاره دلـم در هـوای تو            دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو

اذن دخـول خـوانـده دلـم تا کـنی نـظـر            زائـر شـوم دوبـاره سـوی سامـرای تو


ای دومین حسن چو حسن ذره پروری            پُر می‌شود دو دست گدا از عـطای تو

بر روی فرش، عرش خدا جلوه می‌کند            تا می‌خورد تکان ز نـسـیمی عـبای تو

صدها هزار بار جهان و هر آنچه هست            آقـا غــلام کــوی تــو، آقــا فــدای تــو

هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب            امـا غــریـب نـیسـت دمـی آشـنـای تـو

دشـمن تو را نهـاد به زندان و بی‌خـبر            از آنکه هـسـت عـالـم امکـان برای تو

مانـند مـادرت به جـوانـی شـکـسـته‌ای            زهـر جـفـا گـرفت رمـق از صدای تو

گــفــتـی به آه آب بــرایـت بــیــاورنــد            ذکر حسین بود و عـطش هـر نوای تو

شکر خدا که لحـظۀ آخـر پـسر گـرفت            در بـیـن سـیــنـه مــاه رخ دلـربـای تـو

آه از سـری که رفت به بـالای نـیزه‌ها            آه از تنی که ماند به صحـرای کـربـلا

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آتش  زهـر  تـمـام جـگـرت را سوزاند            نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند

کـاسـۀ آب ز دسـتـت به زمـیـن می‌افـتد            تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند


بدنت بی‌رمق و هی به خودت می‌پیچی            آه آهـت هـمـۀ دور و بـرت را سـوزاند

می‌کشی پا به زمین و بـدنت سـرد شده            سرفه هـایت بدن مخـتصرت را سوزاند

دیـدن حـال بـد و جـان‌ِ بـه لـب آمـده‌ات            به خـدا قـلب یگـانه پـسرت را سـوزاند

سر تو بر روی دامـان پـسر جان‌دادی!            مطـمئـنم که خـودت یـاد حـسین افـتادی

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

از ابــتـدای گــدا بــودنـم گــدای تـوأم            غــلام زاده‌ام و نــوکــر ســرای تـوأم

ز کودکی فـقـط از کوچه تو رد شده‌ام            غـریـبگی نکـن ایـنـقـدر! آشـنای تـوأم


مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست            طلا برای چه وقتی که خاک پای توأم؟!

به آفـتـاب قـیـامت چـکـار دارم مـن؟!            هـزار شـکـر که در سایۀ عـبای تـوأم

دخـیـلم و به ضـریح جدید بـسـته شدم            برای هـیچـکـسی نـیـسـتـم برای تـوأم

پرم شـکـسـته پـر دیگری تـفـضل کن            هــوایـی ســحـر گــنــبـد طـلای تــوأم

به کـربـلا و مـدینه به کـاظـمین قـسـم            گـدای دربـه در شهـر سـامـرای تـوأم

چقـدر خـوب که پای شماست نـوکریم
خـوشم که سـفره نشین امام عـسکـریم

به آب خشکی لبهای تو شرر زده است            تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است

شـبـیه فـاطمه دسـتار بر سرت بـستی            چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!

تمام صورت و دشـداشه تو خاکی شد            زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است

تمام حجره برایت گریز سوختن است            غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است

اگرچه شهر غـریبی ولی کـفـن داری
نـرفـتـه‌ای تـه‌ گــودال پـیـرهـن داری

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مثل بغـض از وسط حـنجره برخاسته‌ایم            همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته‌ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته‌ایم            بـه هـواى حـرم سـامــره بـرخـاسـتـه‌ایـم


روضۀ غـربت تـو حـال عـجـیـبـى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت جان به فـداى سر او            فـرق ها داشـت نـگـاه تو و چـشـم تـر او
که تـفاوت بکند، هـمسرتو هـمسر او            طعـنه بـسـیـار شـنـیـده دل غـم پـرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بی‌حرم است
یاحـسن، آه تـو پـرداخـتـنـى مـی‌خـواهـد            یا حسن، داغ تو بر سـر زدنى می‌خواهد
یا حسن، نام تو دور از وطنى می‌خواهد            یا حسن، روضۀ تو سوخـتـنى می‌خواهد
دل تو تنگ مدیـنه است که دلگـیر شدى
مادرى هستى عـزیزم تو اگر پـیر شدى
خانه کوچک تو هیچ کم از زندان نیست            خالى از آمدن و رفـتـن زنـدانـبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست            زنـدگى با زن و بچه بـخـدا آسـان نیست
خانه‌ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعاً ایـمـنى از حـمله نـا اهـلان داشت؟

قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند            به تو هم مـوى سپـیدى و قـدى خم دادند
در جـوانى پـسـر فـاطـمـه را سَـم دادنـد            به لـب خـشـک تو از جـام مُـحـرّم دادند
عطش پیکـر مسـمـوم تو می‌گفت حسین
نفس تـشـنۀ حـلقـوم تو می‌گـفـت حـسـین
پـسرى داشـتى و آب به لبهاى تو ریخت            لحظه تشنگی‌ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکـر تـنهاى تو ریخت            خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى
پـسـرى داشـتـى و زود کــفـن کـرد تـرا            کفن فـاخـر و شـایـسـته به تـن کـرد تـرا
درخـور شـأن تو تـشـیـیع بـدن کـرد ترا            تیربـاران چه کسى مثل حـسن کرد ترا؟
نیـتـم بـود حـسـیـن و ز کـفـن مـی‌گـفـتـم
نـاخـودآگـاه هـمـش یـاد حـسـن مـی‌افـتـم

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند            اگر اجازه مـدحـت به این زبـان بدهند
تـمام ثانـیه‌هـا گـریه بر غـمـت کـردنـد            که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند


تنت میان تب است و دو دست لرزانت            ستون عرش خـداونـد را تـکـان بدهـند
ســؤال کــرده‌ام از نــام قــاتــلـت امــا            مقاتل حسـنی کـوچه را نـشـان بـدهـنـد
هجوم بر جگرت بُـرده زهـر با مسمار            خدا کند به جگـر گوشه‌ات امان بدهـند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زد تا            عنان مرثـیه‌ات را به خـیـزران بدهـند
تقاص جان ‌تو را زهر می‌دهد؟ هرگز            تقـاص جان تو را خولی و سنان بدهند
به سمت روضۀ سر می‌دوند مصرع‌ها            اگر اجازۀ روضه به روضه‌خوان بدهند
دوید خواهـر او تا سر از تـنـش نبـرند            سـر بـریـدۀ او را به این و آن بـدهـنـد
عبا و پیـرهـنش را که گـرگ‌ها بُـردند            عقیق سرخ‌ یـمن‌ را به دشـمنان بدهـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عبا و پیـرهـنش را که گـرگ‌ها بُـردند            عقیق سرخ‌ یـمن‌ را به سـاربان بدهـند

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر می‌زد            کنارِ حُجـره به سر از غـمِ پدر می‌زد

پـسـر بـه یـادِ بـدن لـرزۀ پـدر گـریـان            پدر زِ زهر روی خاک بال و پر می‌زد


برای غربتِ مسمـومِ سامرا جا داشت            هزار چـاک به پیـراهـنـش اگر می‌زد

گَهی به حالِ پریشان خاک سر می‌ریخت            گَهی به سینۀ سوزان به روی سر می‌زد

شبیهِ دخترِ ویران نشیـن به شهـرِ شام            که سر به خشت زِ دیدارِ طشت زر می‌زد

شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت            زمـانِ بـر سـرِ نـی دیـدنِ پـدر مـی‌زد

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

به لبِ خشکِ تو انگار که باران می‌خورد            آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان می‌خورد

پسرِ کـوچک تو مـانـده چـه سـازد با تو            زهر وقتی که بر این سینه سوزان می‌خورد


آه می‌سـوخـت از این آه دو تا گـونـۀ او            نفست تا که برآن چهرۀ گریان می‌خورد

فقط از کنده و زنجـیر و فلک خالی بود            ورنه این حُجرۀ پُر درد به زندان می‌خورد

بارها شد که تو پـیـچـیدی و اُفـتاد سرت            بارها خاک بر این زلف پریشان می‌خورد

پسرت ایـنـطرف و مـادرت آنـسو افـتاد            دستهاشان به سر از آه حسن جان می‌خورد

دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را            آنهمه زخم که از بام به طفلان می‌خورد

یک به یک با سرِ خود روی زمین می‌خورد            ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان می‌خورد

خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت            آشتی را که بر آن دخترِ بی‌جان می‌خورد

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شانه به درد زلف پـریشان من نخورد            مرهم به درد چاک گریبان من نخورد

از زهر معتمد دو سه جرعه خورده‌ام            یک قطره هم نماند که از جان من نخورد


تاریک بود بس که شکـنجه سرای من            راه سـتاره نـیـز به زنـدان من نخـورد

شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت            بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد

در شعله‌ای که چادر این همسرم نسوخت            یا تـازیـانه بـر تن طـفـلان من نخـورد

دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد            چوبی دگر به گـوشۀ دندان من نخورد

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

وقت بیماری و غم ذکر حسن می‌گیرم            وسط روضه و دم ذکـر حسن می‌گیرم
هـمه جا زیر عـلم ذکـر حسن می‌گیرم            به خـدا بین حـرم ذکر حـسن می‌گـیرم


سامرا، ذکر حسن، بین حـرم می‌چسبد
جـمعِ نـامِ تو شدن، زیر عـلـم می‌چسبد

مـا نـشـسـتـیـم سـر سـفـرۀ شـاهـانـۀ تو            به فـدای تو و آن لـطـف کـریـمـانـۀ تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانۀ تو            خـیر دیـدیـم چـقـدر از در این خانۀ تو

پـاسـبان حـرمت خـیـل ملائک هـستـند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند

خلـق حـیـران تو و روی مـلـیحـت آقـا            به فـدای تـو و آن لـحـن فـصـیحـت آقا
ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا            دست ما را بـرسان تا به ضـریحت آقا

به فـدای تو و آن گـنـبـد و گـلـدستۀ تو
کس نخورده است در عالم، به در بستۀ تو

شور رویای شب ماست فقط خواب حرم            دل ما هست همان گوشۀ سرداب حرم
قـسـمت مـا بـشود کـاش دم نـاب حـرم            تا بنوشیم فـقـط جـرعه‌ای از آب حـرم

هرچه می‌خواهد از این باب، گدا می‌گیرد
لطـف بی حـد شـما، دست مرا می‌گیرد

می‌رود سمت جنان گریه کُنت با زهرا            می‌شود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثــر زهـــر شـده در رخـت آقـا پــیــدا            اولـین روضـۀ تو عـمـر کمت بـود اما

شکر حق خم نشدی، چشم شما تار نشد

قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد

دست و پا می‌زنی و بال و پرت می‌آید            مـهـدی فـاطـمـه بــالای سـرت مـی‌آیـد
اثــر زهــر جـفـا بـر جـگـرت مـی‌آیـد            روضـۀ ظـهـر دهـم در نـظـرت می‌آید

همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهـراست

روی این خاک بگو، آه؛ تنت می‌ماند؟            زیـر مـرکـب مگـر آقـا بدنت می‌ماند؟
غصه‌ای نیست؛ به تن پیرهنت می‌ماند            بیـن انـگـشت، عـقـیـق یـمـنت می‌مـاند

پسر فـاطـمه بـالای سرش غـوغـا بود
سـر عـمـامـۀ آقــای هــمـه دعــوا بـود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

لااقل خـم نـشدی، چـشم شـما تـار نشد            قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد